23 . سەرماوەز . 2725
سەرەکیهەواڵوتاروتووێژھێدلاینRoj- TechShopCat 0Kontakt

از «ملت» تا «ملیت»: سیاست مفهومیِ نام‌گذاری ملت کورد در ایران و معماری انکار

از «ملت» تا «ملیت»: سیاست مفهومیِ نام‌گذاری ملت کورد در ایران و معماری انکار
21 . سەرماوەز . 2725

تەنگانە
عەتا نەهایی
Preis: 11,66 €
verfügbar: 1,00

دکتور کمال سلیمانی- استاد دانشگاە

این یادداشت نشان می‌دهد که به‌کارگیری گسترده‌ی واژه‌ی «ملیت» (milliyat) به‌جای «ملت» (mellat) برای ملت کورد در ایران، نه یک انتخاب زبانیِ بی‌طرف، بلکه واکنشی عمیقاً سیاسی و روان‌شناختی است که هستی‌شناسیِ تک‌ملتیِ دولت ایران را بازتولید و تحمیل می‌کند. هرچند کاربرد مفهوم «ملیتِ کورد» در نگاه نخست شاید به‌مثابه فاصله‌گرفتن از مقوله‌ی «قوم» یا حتی گزینه‌ای مترقی‌تر به‌نظر برسد، این مفهوم در عمل کارکردی بوروکراتیک، مهارکننده و سیاست‌زدا دارد و یک ملتِ تحت‌سلطه را به یک مقوله‌ی اداری درون نظم ملیِ دولت ایران فرو می‌کاهد و مسئله‌ی ملت کورد را، به‌عنوان ملتی واجد حقوق ملیِ برابر و هم‌تراز با ملتِ حاکم، از حوزه‌ی امر سیاسی خارج کرده، به مسئله‌ای قابل‌مدیریت در چارچوب بوروکراسی ایرانی–فارسی تقلیل می‌دهد.
این یادداشت با نگاهی گذرا به مفهوم «ملیت» به‌مثابه یکی از نمادهای تأثیرپذیری سیاست کوردی از ناسیونالیسم فارسی–اسلامیِ دوره‌ی اصلاحات در ایران، می‌کوشد نشان دهد که چگونه فرآیند «اقلیت‌سازی» (minoritization) ملتِ بازسازی‌شده‌ی کورد توسط سیاستِ احزابِ کوردی بازتولید شده است. «ملیت» در این معنا شکلی از «شناختِ بدونِ تمایز» است: به‌رسمیت‌شناسیِ وجود بدون اعطای حق؛ هویت بدون حاکمیت؛ و حضور بدون پیامد سیاسی. تولید و درونی‌سازیِ این زبانِ ویژه در بخشی از گفتمان سیاسیِ کوردی، نه صرفاً تاکتیکی مصلحت‌اندیشانه، بلکه نوعی خلعِ سلاحِ مفهومی و درونی‌سازیِ همان دستگاه مفهومی است که طی یک قرن برای انکار ملت‌بودنِ ملت کورد به کار گرفته شده است.
پرسشی که در تأملات سیاسیِ کوردی باید طرح شود این است: «اگر میان دو مفهومِ ملت و ملیت تفاوتی نیست، کاربردِ مفهومِ گنگِ “ملیت” چه ضرورتی دارد؟» اگر «ملیت» همان «ملت» است، آنگاه می‌توان مفهومِ «ملیت» را جایگزینی برای مفهومِ تحمیلی، استعماری و جینوسایدالِ «ملت ایران» قرار داد؛ و اگر چنین نیست، چرا باید درباره‌ی مللِ بلوچ، کورد، ترک، عرب و دیگر مللِ فرودست از این اصطلاح استفاده کرد؟ چرا احزاب کوردی، ملت کورد را به‌عنوان «ملیتِ کورد» از نو نام‌گذاری و تعریف می‌کنند؟
یک قرن پیش، دولت‌های مسلطِ منطقه با صراحت اعلام می‌کردند که کوردها «ملت» نیستند و در نتیجه شایسته‌ی حقوق ملی نیز به‌شمار نمی‌آیند. یک قرن بعد، بخش‌هایی از سیاستِ کوردی به‌جای شکستنِ این چارچوب، می‌کوشند درون آن نفس بکشند: نه با تأکید بر «ملتِ کورد»، بلکه با عقب‌نشینی به «ملیتِ کورد». این عقب‌نشینی صرفاً یک تاکتیکِ زبانی نیست، بلکه نشانه‌ی تغییری عمیق در افقِ تخیلِ سیاسیِ کوردی است: گذار از ادعای ملت‌بودن به پدیده‌ای قابل‌مدیریت زیر حاکمیتِ انحصاریِ فارس؛ تقلیلِ تفاوتِ ملیِ کورد به یکی از رنگ‌ها و جلوه‌های «غنای» ملتِ مسلط، در همان دولت‌هایی که بر نفی ملت‌بودنِ کورد بنا شده‌اند.
این وضعیت برای ملت کورد محدود به ایران نیست، اما در ایران به‌شکلی ویژه با سیاست‌های اصلاح‌طلبانه و دستگاهِ مفهومیِ فارسی–اسلامی پیوند خورده است؛ دستگاهی که «ملت» را به‌صورت انحصاری به‌مثابه «ملت ایران» تصور می‌کند و همه‌ی تفاوت‌های ملیِ دیگر را در قالبِ «قوم»، «قبیله»، «ایل»، «تبار» و «تیره» یا نهایتاً «ملیت» ادغام می‌سازد. بنابراین، «ملیت» در این چارچوب نه شکلی از شناسایی سیاسی، بلکه ابزاری برای خنثی‌سازیِ ادعای ملیِ ملت کورد است.

ملیت» یک مقوله‌ی اداری، نه سیاسی
در نظام حقوقی و بوروکراتیک ایران و در زبان فارسی، معنای «ملیت» روشن و کمابیش غیرقابل‌مناقشه است: «ملیت» به معنای رابطه‌ی حقوقیِ فرد با دولت است، یعنی تابعیت. آن‌چه در گذرنامه و شناسنامه درج می‌شود، نه بیانِ عضویت در یک اجتماع سیاسیِ دارای حاکمیت سیاسی، بلکه نشانه‌ی تابع‌بودن در برابر یک دولت است. در مقابل، مفهوم «ملت» به‌طور انحصاری برای «ملت ایران» به کار می‌رود و جایگاهی فراتر از یک رابطه‌ی حقوقی دارد؛ «ملت» مفهومی حق‌زا است که به‌مثابه پدیده‌ای قائم‌به‌خود، دارای حق حاکمیت و سرچشمه‌ی مشروعیت قوانین در مرزهای سیاسی مشخص پذیرفته می‌شود. این تمایز بازتاب مجموعه‌ای از مفروضات مسلط و کنوانسیون‌های نظری و سیاسیِ عصر حاضر و سیطره‌ی دوره‌ی ناسیونالیسم است که اداره‌ی جوامع انسانی توسط دولت‌های ملی را امری طبیعی و نورماتیو(هنجاری) می‌انگارد.
تمایز میان «ملت» و واحدهای کوچک‌تری که ملت از آن‌ها ترکیب یافته، در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز آمده است. هرچند در قانون اساسی جمهوری اسلامی اصطلاح «ملیت» به‌کار نرفته و عملاً «قوم» و مشتقات آن نقش همان واحد فرودست را ایفا می‌کنند، در ادبیاتِ شماری از احزاب کوردی، «ملیت» گویا به‌مثابه تعبیری «بهتر و فراتر از قوم» و عمدتاً برای تسکین افکار عمومیِ ملت کورد به کار می‌رود؛ اما در واقع فاقد هرگونه تعریف حقوقیِ مستقل جز «تبعیت» است و حتی، برخلاف «قوم»، لزوماً حاملِ دلالتِ روشن بر یک سوژه‌ی جمعیِ تاریخیِ مشخص نیز نیست. با این‌همه، همین واژه در گفتارِ سیاسیِ احزابِ کورد، از جمله در سخنانِ خالد عزیزی، سخنگوی حزب دموکرات کوردستان، در گفت‌وگوی او با «کورد کانال»، به‌عنوان یکی از «عناصرِ تشکیل‌دهنده‌ی ملتِ نامشخصِ ایران (یعنی فاقد وحدتِ اتنیکی)» معرفی می‌شود. در این دستگاهِ مفهومی، ایران نه به‌عنوان یک کشورِ کثیرالمله، بلکه به‌مثابه کشوری دارای «ملتِ واحدِ ایران» اما متشکل از چندین «ملیت» تعریف می‌شود؛ ملیت‌هایی که هیچ‌یک هم‌طراز و هم‌سان با «ملتِ ایران» نیستند و همانندِ اقوام و قبایلِ مندرج در قانون اساسی ایران، به اجزای متشکله‌ی ملت ایران تقلیل می‌یابند.
در چنین چارچوبی، تعبیر «ملیتِ کورد» تنها می‌تواند یکی از دو معنا را حمل کند: یا صرفاً بازگوییِ این واقعیت بدیهی برای ملت فارس و یا مسلط است که کوردها تابعیت ایرانی دارند، یا به معنایی ناممکن اشاره دارد که مستلزم پذیرش وجود چیزهای موجودیت بینابینی است در ایران است کە در قوانین بین الملل فاقد هرگونە تعریف و جایگاە حقوقی هستند. در هر دو صورت، افق ملت‌بودنِ ملت کورد مسدود می‌شود؛ آن‌چه باقی می‌ماند، نه یک سوژه‌ی سیاسی، بلکه یک وضعیت اداری ویژە ایران و ملت ایران است. اصل ۱۹ قانون اساسی نیز، با تثبیت جایگاهی مشابه مفهوم «ملیت» برای غیرفارس، تصریح می‌کند که «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند، از حقوق مساوی برخوردارند». این اصل، همانند کاربرد «ملیت» در گفتمان احزاب کوردی، در ظاهر مدعیِ تضمین برابری است، البته صرفاً در سطح فردی؛ اما در عمل، با جابه‌جا کردن پرسش از سطح «ملت» به سطح «قوم» و «قبیله»، مسئله‌ی ملت‌های غیرفارس، از جمله ملت کورد، را از بنیاد سیاست‌زدایی می‌کند. ملت کورد در این چارچوب نه به‌عنوان یک ملتِ دارای حق حاکمیت، بلکه به‌مثابه یک گروه قومی در درونِ یک ملتِ ازپیش‌موجود، طبیعی و غیرقابل‌مناقشه تعریف می‌شوند. به این ترتیب، گفتمان «اقلیت‌سازی» که ما در یکی از مقالات خود آن را تحلیل کرده‌ایم، بار دیگر ــ و این‌بار در درون گفتمان کوردی ــ بازتولید و مشروعیت می‌یابد. «اقلیت‌سازی» سازوکاری است که از طریق آن، دولت ایران ملت‌های غیرفارس را به مقوله‌های فرهنگی–جمعیتی تقلیل می‌دهد تا امکان طرحِ ادعای سیاسیِ مستقل، مطالبه‌ی برابریِ ملی و حق حاکمیت را از آنان سلب کند (Soleimani & Mohammadpour 2020; 2022).
بنابراین، تفاوت میان «ملت کورد» و «ملیتِ کورد» تفاوتی صرفاً واژگانی نیست، بلکه تفاوتی هستی‌شناختی است. «ملت» نامِ یک سوژه‌ی تاریخی و سیاسی است: جمعی انسانی که در افق ناسیونالیسمِ مدرن، خود را پدیده‌ای قائم‌به‌ذات ملت تصور می‌کند و ادعای تملک سرزمین، تاریخ و سرنوشت خویش را مطرح می‌کند. در مقابل، «ملیت» نامِ یک موقعیت اداری است: جایگاهی که دولت–ملتِ برتر به افراد و گروه‌ها اعطا می‌کند، بی‌آن‌که آنان را به‌عنوان حاملان حق حاکمیت و سرچشمه‌ی مشروعیت سیاسی به رسمیت بشناسد.
به‌کارگیریِ «ملیت» به‌جای «ملت»، ملت کورد را از جایگاه یک سوژه‌ی سیاسی به سطحِ یک «موضوعِ سیاست‌گذاری» تنزل می‌دهد.
در این جابه‌جایی، پرسش از حاکمیت و حق ملی تعیین سرنوشت به پرسش از «حقوق فرهنگی»، «توسعه‌ی منطقه‌ای» یا «مدیریتِ تنوع» تبدیل می‌شود؛ رابطه‌ای که در ماهیت خود استعماری و مبتنی بر سلطه است، به مسئله‌ای فنی در حوزه‌ی اداره و تنظیمِ تفاوت‌ها فرو کاسته می‌شود. این دقیقاً همان سازوکاری است که نانسی فریزر آن را «به‌رسمیت‌شناسی بدون احتیاج بازتوزیع [قدرت]» می‌نامد و واز آن می شود با تعبیر «شناختِ بدونِ تمایز» یاد کرد: نوعی اعتراف به وجود، بی‌آن‌که هیچ حق ویژه یا پیامد سیاسیِ الزام‌آوری بر آن مترتب شود.
من و همکارانم در چند نمونه از کارهای پژوهشی و آکادمیک خود نشان داده‌ایم که ناسیونالیسم ایرانی – چه در صورت‌بندی سکولارترِ دوره‌ی پهلوی و چه در قالب دینیِ جمهوری اسلامی – بر بنیانی نژادمحور استوار است که «فارس» را به‌مثابه دارای طبیعیِ و منحصر بفرد ملت-بودگی و حاکمیت تصور میکند. سایر مردمان، نه به‌عنوان ملت‌هایی هم‌ارز و هم‌سطح تنها در مقام «قومیت» یا «ملیت» قابل تصور می‌شوند. از این منظر، «اقلیت‌سازی» صرفاً نتیجه‌ی برهم زدن دولتی توسعه‌ و دی-دیولوپمنت نیست، بلکه فرایندی ساختاری است که از خلال تاریخ‌نگاری رسمی، نظام آموزشی، سیاست زبانی و دستگاه امنیتی به‌طور مداوم بازتولید می‌شود. در این چارچوب، «ملیت» به‌مثابه یک ابزار انضباطی عمل می‌کند: تفاوت را به رسمیت می‌شناسد تا آن را از محتوای سیاسی‌اش تهی کرده و در قالب مقوله‌ای قابل‌مدیریت و بی‌خطر، در دل نظم مسلط ادغام کند.

شناخت بدون بازتوزیع قدرت: یا اعتراف بدون به‌رسمیت‌شناسیِ حقوق
در رژیم معرفت‌شناختیِ ناسیونالیستیِ مسلط بر کوردستان، وجود فیزیکیِ کورد ــ یا در نهایت، حضور او در قالبی فولکلوریک و به‌مثابه بقایای یک گروه قومی و تاریخی، هم‌سان با قبایل ــ می‌تواند تا حد معینی در ایران پذیرفته شود؛ اما همین پذیرش نیز تنها در قالبی دولتی و در مقام جزئی همگون، بی‌خطر و مرزبندی‌شده در درون ملتِ واحد مجاز شمرده می‌شود. در این چارچوب، مللِ محکوم به مقوله‌هایی چون «فرهنگ»، «فولکلور»، «زبانِ غیررسمی» یا «تنوع محلی» تقلیل می‌یابند؛ رنگ‌ها و نقش‌هایی از یک «وحدتِ موزاییکی» که برساخته‌ی ملتِ مسلط است. آن‌چه مطلقاً به رسمیت شناخته نمی‌شود، ملت‌بودگیِ مستقلِ کورد، حقِ ملیِ تعیین سرنوشت و هرگونه تصورِ برابری در حقِ حاکمیتِ کوردهاست.شناختِ بدونِ تمایز و بازتویع قدرت و حاکمیت» دقیقاً به همین معناست: اعترافی تهی از حق، شناسایی‌ای که هیچ مطالبه‌ی ویژه‌ای از دل آن زاده نمی‌شود و هیچ نوع برابری در سطحِ حاکمیت ایجاد نمی‌کند.

در ناسیونالیسم فارسی، واژگانی چون «قوم»، «قبیله»، «ایل»، «طایفه» و نهایتاً «ملیت» شبکه‌ای از مفاهیم را می‌سازند که همگی یک کارکرد مشترک دارند: انکار جایگاه ملت‌های غیرفارس به‌مثابه ملت. واژه‌ی «قوم» که ظاهری محترمانه‌تر دارد، در منطق فاشیسم و راسیزمِ فارسی چیزی جز صورت‌بندی نرم‌شده‌ی «قبیله» نیست؛ در چهارچوب این دیدگاهِ سوسیال‌داروینیستی، «قوم» نام دیگری است برای موجودیتی پیشاسیاسی، گره‌خورده به مراحل ابتداییِ «تکامل اجتماعی» و در نهایت محکوم به فنا و استحلال در روندِ ادعاییِ «پیشرفت». بدین‌ترتیب، ملتِ کورد همواره به پیشامدرنیته، محلی‌بودگی و فقدانِ قابلیتِ دولت‌سازی تقلیل داده می‌شود. نکته‌ی نگران‌کننده آن‌جاست که بخشی از سیاستِ کوردی نیز این زبان را درونی کرده است. از گفتمان‌های «خلق»، «جوامعِ اقلیتی»، «فرهنگ‌های منطقه‌ای» و «اقلیت‌ها» گرفته تا دیگر صورت‌بندی‌ها، همگی از مضمونِ ملت‌بودن تهی‌اند و در همان افق مفهومیِ انکار ملت جای می‌گیرند. این همان چیزی است که می‌بایست «نژادکُشیِ گفتمانی» قلمداد شود.

هستی‌شناسی فارسی–اسلامی دولت ایران
در بنیان دولت ایران، زبان فارسی نه به‌عنوان یکی از زبان‌ها، بلکه به‌مثابه «زبانِ ملت» تعریف می‌شود. رسمی‌بودن فارسی نه در قالب یک امتیاز سیاسیِ قابل‌مناقشه، بلکه همچون واقعیتی طبیعی و بدیهی عرضه و دفاع می‌شود. در مقابل، کوردی، عربی، ترکی، بلوچی و دیگر زبان‌ها همواره به‌عنوان زبان‌های محلی و قومی، و در دوره‌ی پس از اصلاحات ایرانی نیز ذیل برچسب‌هایی چون «زبان‌های ملیتی» و «ملیت‌ها» و به‌عنوان زبان‌هایی غیردولتی بازنمایی می‌شوند. این عدمِ تقارنِ زبانی، صورتِ زبانیِ همان عدمِ تقارنِ سیاسی و هیرارشیِ میان مللِ ساکن این جغرافیاست که در یک هرمِ زبانی بازتاب می‌یابد: فارسی به‌مثابه «زبان ملی» و فارس به‌مثابه «ملت»، و دیگران و زبان‌هایشان صرفاً به‌مثابه ملحقات، حاشیه‌ها و پدیده‌هایی مستحقِ زوال قابل تصور و، به‌قول مگنێلۆ، در ژئوپلیتیکِ معرفت‌شناختیِ علمِ دولتِ فارس طبقه‌بندی می‌شوند.
زمانی که در چهارچوب چنین ژئوپلیتیکِ معرفت‌شناختی، احزاب کوردی به خودِ جمعیِ خویش با عنوان «ملیت» ارجاع می‌دهند، نه‌تنها در حال همگام‌شدنِ تاکتیکی با ساختِ قدرت‌اند، بلکه عملاً مشروعیتِ همین چارچوبِ هستی‌شناختی را نیز می‌پذیرند. پذیرشِ «ملیت» بدین معناست که پیش‌فرضِ بنیادینِ «ملت ایران» به‌مثابه اصلِ قائم‌به‌خود و یک «انگاره‌ی بدیهی» تثبیت می‌شود و «ملیتِ کورد» تنها به‌عنوان یکی از اجزای تابعِ آن تصور می‌گردد. این پیش‌قبولی و درونی‌سازیِ معرفت‌شناختی–سیاسیِ تعریفی که از سوی دیگری تحمیل شده، امکان هرگونه سیاستِ مبتنی بر حقِ ملیِ تعیینِ سرنوشت را از اساس نامشروع جلوه می‌دهد و ظرفیتِ گفتمانی ــ و حتی روان‌شناختی ــ لازم برای باور به حقانیتِ مطالبه‌ی حقِ ملیِ تعیینِ سرنوشت را به‌طور جدی مختل می‌سازد.

در یک کلام: نام‌گذاری به‌مثابه کنش سیاسی
مسئله‌ی «ملیت» مسئله‌ای زبانی نیست که بتوان آن را صرفاً به‌مثابه جایگزینیِ واژه‌ای با واژه‌ی مشابه تلقی کرد؛ مسئله، مسئله‌ی افقِ سیاسی است. «ملیت» همان چارچوبی را بازتولید می‌کند که در آن کوردها فقط می‌توانند به‌عنوان یک گروه اجتماعی، یک اقلیت یا یک واحدِ محلی «وجود داشته باشند»، اما نمی‌توانند به‌مثابه «ملت»، یعنی سوژه‌ی جمعیِ دارای حقِ تصمیم و رأی درباره‌ی سرنوشتِ سیاسیِ خود حضور یابند. این همان منطقی است که مصطفی کمال آتاترک در گفت‌وگوی معروفِ خود آن را به‌صراحت بیان می‌کند: «می‌توان درباره‌ی حقِ “تعیین سرنوشتِ ملت‌ها” و حقوقِ اقلیت‌ها صحبت کرد، اما این‌گونه حقوق، بدون چون‌وچرا حقوقِ ملت‌ها هستند؛ [با این‌حال] کوردها هنوز مجموعه‌ای از طوایف و عشایرند و نسل اندر نسل، همچنان به‌صورت قبیله‌ای باقی مانده‌اند و از تواناییِ لازم برای اداره‌ی خود به‌مثابه یک حاکمیتِ ملی برخوردار نیستند.» (اولسن ۱۹۹۱، ص ۲۶، پاورقی شماره‌ی ۱۰).
بنابراین، از آتاترکِ ۱۹۲۶ تا قانون اساسی فعلی اردوغان و جمهوری اسلامی، یک منطقِ استعماریِ واحد در قبالِ ملتِ کورد تعقیب و تداوم یافته است: پذیرشِ صرفِ وجودِ فیزیکیِ کورد، نه به‌معنای شناساییِ ملت‌بودگیِ کورد، بلکه به‌مثابه گروه‌هایی زائد و مزاحم در برابر آن‌چیزی که در منطقِ سوسیال‌داروینیستیِ کمالیسم و پهلویسم «تکاملِ تاریخی و اجتماعی» نامیده می‌شود و در سیاست‌های جینوسایدی‌ای همچون اسکانِ عشایر و تخت‌قاپو تجلّی پیدا می‌کند.
سیاستِ کوردی در سطحِ احزاب تنها زمانی می‌تواند به پاسخی رهایی‌بخش بدل شود که پیش از هر چیز، واقعیتِ کورد را به‌مثابه ملت درونی کند و زبانِ «ملت‌بودگیِ» کورد را بازیابی نماید. زبانِ «ملیت» از همان آغاز، دقیقاً برای مسدود کردنِ همین امکان ساخته و به کار گرفته شده است.


منابع
Anderson, B. (1983). Imagined communities: Reflections on the origin and spread of nationalism. Verso. Taylor & Francis Online
Billig, M. (1995). Banal nationalism. Sage. ResearchGate
Fraser, N. (2000). Rethinking recognition. New Left Review, 3, 107–120. Duke University People
Gellner, E. (1983). Nations and nationalism. Cornell University Press. Academia
Kurdistan Media. (2024, February 8). Interview with Khalid Azizi: “Iran is not a defined nation but a combination of multiple nationalities.” Kurdistan Media. https://kurdistanmedia.com/fa/news/2024/02/71
Mamdani, M. (2012). Define and rule: Native as political identity. Harvard University Press. Redalyc
Mignolo, W. D. (2000). Local histories/global designs: Coloniality, subaltern knowledges, and border thinking. Princeton University Press. Enrique Dussel Docs+1
Mignolo, W. D. (2002). The geopolitics of knowledge and the colonial difference. The South Atlantic Quarterly, 101(1), 57–96. https://doi.org/10.1215/00382876-101-1-57 ResearchGate
Mohammadpour, A., & Soleimani, K. (2020). ‘Minoritisation’ of the other: The Iranian ethno-theocratic state’s assimilatory strategies. Postcolonial Studies, 24(1), 40–62. https://doi.org/10.1080/13688790.2020.1746157 Taylor & Francis Online+1
Olson, R. (1991). The Kurdish question and Turkish–Iranian relations: From World War I to 1990. Mazda Publishers. ResearchGate
Scott, J. C. (1998). Seeing like a state: How certain schemes to improve the human condition have failed. Yale University Press.
Soleimani, K., & Mohammadpour, A. (2020). The securitization of Kurdish life in Iran: State violence, exception, and everyday survival. Critical Studies on Security, 8(3), 234–252. https://doi.org/10.1080/21624887.2020.1763412
Soleimani, K., & Mohammadpour, A. (2022). Soberanía y políticas de desarrollo en Palestina y Kurdistán oriental. Estudios de Asia y África, 57(2), 249–287. https://doi.org/10.24201/eaa.v57i2.2738 SciELO+1
Soleimani, K., & Osmanzadeh, D. (2022). Textualising the ethno-religious sovereign: History, ethnicity and nationalism in the Perso-Islamic textbooks. Nations and Nationalism, 28(3), 1022–1039. https://doi.org/10.1111/nana.12705 distantreader.org+1






DeutschKurdî (Sorani)EnglishFrançaisItalianoTürkçeفارسیالعربية